۲۵۲ بار خوانده شده

گفتگوی خضر(ع) با دیوانه‌ای

بود آن دیوانهٔ عالی مقام
خضر با او گفت ای مرد تمام

رای آن داری که باشی یار من
گفت با تو برنیاید کار من

زانک خوردی آب حیوان چند راه
تا بماند جان تو تا دیرگاه

من در آنم تا بگویم ترک جان
زانک بی جانان ندارم برگ آن

چون تو اندر حفظ جانی مانده
من به تو هر روز جان افشانده

بهتر آن باشد که چون مرغان ز دام
دور می‌باشیم از هم والسلام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت طوطی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.