۲۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۴۰

گه به کرشمه دلم ز بر بربایی
گه ز تنم جان به یک نظر بربایی

ننگ نیاید تو را که هیچ کسی را
گه دل و گه جان مختصر بربایی

چون تتق از آفتاب چهره کنی دور
عقل براندازی و بصر بربایی

چون سر زلف تو سرکشی کند آغاز
از سر مویی هزار سر بربایی

از سر کین زان سنان غمزه کنی تیز
تا به سنانی ز مه قمر بربایی

قصد کنی چون در آینه نگری تو
کز لب خود زاینه شکر بربایی

بر طرفی می‌روی ز من که من مست
طرف ندارم که از کمر بربایی

در رخ من ننگری به دیدهٔ رحمت
بلکه بدان بنگری که زر بربایی

گر بربایی هزار دل تو به روزی
سیر نگردی تو و دگر بربایی

چون نشکیبی ز دلربایی عشاق
جهد بر آن کن که بیشتر بربایی

تا به ابد ای فرید تو بنمیری
از لب او یک شکر اگر بربایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.