۳۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۸۸

گرد مه خط معنبر می کشی
سر کشانت را به خط در می کشی

عاشقانت را به مستی دم به دم
خرقهٔ هستی ز سر بر می کشی

بر بتان چین و ترکان چگل
از کمال حسن لشکر می کشی

جاودانی پای بنهاد از جهان
هر که را یک بوسه بر سر می کشی

جام می می‌نوشی و بر می زنی
وانگهی بر عقل خنجر می کشی

بیش شد عطار را اکنون غمت
زانکه با او باده کمتر می کشی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.