۲۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۸۶

چون خط شبرنگ بر گلگون کشی
حلقه در گوش مه گردون کشی

گر ببینی روی خود در خط شده
سرکشی و هر زمان افزون کشی

گفته بودی در خط خویشت کشم
تا لباس سرکشی بیرون کشی

خط تو بر ماه و من در قعر چاه
در خط خویشم ندانم چون کشی

گر بریزی بر زمین خونم رواست
بلکه آن خواهم که تیغ اکنون کشی

لیک زلفت از درازی بر زمین
خون شود جانم اگر در خون کشی

می‌کشی در خاک زلفت تا مرا
هر نفس در بند دیگرگون کشی

چون منم دیوانه تو زنجیر زلف
می‌کشی تا بر من مجنون کشی

دام مشکین می‌نهی عطار را
تا به دام مشکش از افسون کشی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.