۳۰۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۵۵

اگر از نسیم زلفت اثری به جان فرستی
به امید وصل جان را، خط جاودان فرستی

ز پی تو پاک‌بازان به جهان در اوفتادند
چه اگر ز زلف بویی به همه جهان فرستی

ز تعجب و ز حیرت دل و جان به سر درآید
چو تو بوی زلف مشکین به میان جان فرستی

همه خلق تا قیامت به تحیر اندر افتد
اگر از رخت فروغی به جهانیان فرستی

عجب اینکه سر عشقت دو جهان چگونه پر شد
که تو سر عشق خود را به جهان نهان فرستی

چه عجب بود ز عطار اگر آیدش تفاخر
به جواهری که از دل به سر زبان فرستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.