۳۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۷۷

ماییم دل بریده ز پیوند و ناز تو
کوتاه کرده قصهٔ زلف دراز تو

تا ترکتاز هندوی زلف تو دیده‌ام
زنگی دلم ز شادی بی ترکتاز تو

هرگز نساخت در ره عشاق پرده‌ای
کان راست بود ترک کج پرده ساز تو

سر در نشیب مانده‌ام از غم چو مست عشق
از شوق زلف عنبری سرفراز تو

گر بود پیش قامت تو سرو در نماز
آزاد شد ز قامت تو در نماز تو

خطت که آفتاب رخت را روان بود
زان خط محقق است که شد نسخ ناز تو

نی نی که هست خط تو سرسبز طوطیی
پرورده است از شکر دلنواز تو

شهباز حسن تو چو ز خط یافت پر و بال
طوطی گرفت غاشیهٔ دلنواز تو

هر روز احتراز تو بیش است سوی من
از حد گذشت شوق من و احتراز تو

از بس که هست در ره سودای تو طلسم
واقف نگشت هیچ‌کس از گنج راز تو

چون از کسی حقیقت رویت طلب کنم
چون کس نبود محرم کوی مجاز تو

سر باز زن چو شمع به گازی فرید را
گر سر دمی چو شمع بتابد ز گاز تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.