۳۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۵۰

کاری است قوی ز خود بریدن
خود را به فنای محض دیدن

مانند قلم زبان بریده
بر لوح فنا به سر دویدن

صد تنگ شکر چشیده هر دم
پس کرده سؤال از چشیدن

این راز شگرف پی ببردن
وانگاه ز خویش پی بریدن

صد توبه به یک نفس شکستن
صد پرده به یک زمان دریدن

در میکده دست بر گشادن
با ساقی روح می کشیدن

در پرتو دوست همچو شمعی
در خود به رسیدن و رسیدن

بی خویش شدن ز هستی خویش
در هستی او بیارمیدن

همچون عطار عشق او را
بر هستی خویشتن گزیدن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.