۲۹۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۱۶

بیا تا رند هر جایی بباشیم
سر غوغا و رسوایی بباشیم

نمی‌ترسی که همچون خود نمایان
اسیر بند خودرایی بباشیم

اگر در جمع قرایان نشینیم
ز سر تا پای قرایی بباشیم

بیا تا در تماشای خرابات
چو رندان تماشایی بباشیم

چو عقل ما عقیله است آن نکوتر
که عاشق وار سودایی بباشیم

چو در دریای بی پایان فتادیم
همان بهتر که دریایی بباشیم

چو صحرا گشت بر ما آنچه بایست
برون کون صحرایی بباشیم

چو پیدا نیست جای ما چو عطار
همه جایی همه جایی بباشیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.