۳۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۹۰

ما ز عشقت آتشین دل مانده‌ایم
دست بر سر پای در گل مانده‌ایم

خاک راه از اشک ما گل گشت و ما
پای در گل دست بر دل مانده‌ایم

ناگهانی برق وصل تو بجست
ما ندانستیم و غافل مانده‌ایم

لاجرم از بس که بال و پر زدیم
همچو مرغ نیم بسمل مانده‌ایم

چون ز عشقت هیچ مشکل حل نشد
دایما در کار مشکل مانده‌ایم

عشق تو دریاست اما زان چه سود
چون ز غفلت ما به ساحل مانده‌ایم

کی تواند یافت عطار از تو کام
چون نخستین گام منزل مانده‌ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.