۳۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۳۰

ترک قلندر من دوش درآمد از درم
بوسه گشاد بر لبم تنگ کشید در برم

در لب لعل ترک من آب حیات خضر بود
لب چو نهاد بر لبم گفتم خضر دیگرم

بوسه چو داد ترک من هندوی او شدم به جان
چون که بدیدم هم سزا نیز بداد شکرم

من به میان این طرف اشک‌فشان شدم چو شمع
از سر آنکه خیره شد از سر ناز دلبرم

من چو چشیدم آن شکر دل ز کمال لطف او
برد گمان که شد مگر ملک جهان میسرم

گرچه جفای او بسی برد فرید بعد ازین
گرچه جفا کند بسی من ز وفاش نگذرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.