۳۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۴۷

خاصگان محرم سلطان عشق
مست می‌آیند از ایوان عشق

جمله مست مست و جام می به دست
می‌خرامند از بر سلطان عشق

با دلی پر آتش و چشمی پر آب
غرقه اندر بحر بی پایان عشق

گوش بنهادند خلق هر دو کون
منتظر تا کی رسد فرمان عشق

می‌ندانم هیچکس را در جهان
کاب صافی یافت از نیسان عشق

آب صافی عشق هم معشوق راست
زانکه عشق آن وی است او آن عشق

خیز ای عطار و درد عشق جوی
زانکه درد عشق شد درمان عشق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.