۳۶۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۹

بردار صراحیی ز خمار
بربند به روی خرقه زنار

با دردکشان دردپیشه
بنشین و دمی مباش هشیار

یا پیش هوا به سجده درشو
یا بند هوا ز پای بردار

تا چند نهان کنی به تلبیس
این دین مزورت ز اغیار

تا کی ز مذبذبین بوی تو
یک لحظه نخفته و نه بیدار

گر زن صفتی به کوی سر نه
ور مرد رهی درآی در کار

سر در نه و هرچه بایدت کن
گه کعبه مجوی و گاه خمار

چون سیر شدی ز هرزه کاری
آنگاه به دین درآی یکبار

گه آیی و گاه بازگردی
این نیست نشان مرد دین‌دار

چیزی که صلاح تو در آن است
بنیوش که با تو گفت عطار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.