۳۶۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۱

یا دست به زیر سنگم آید
یا زلف تو زیر چنگم آید

در عشق تو خرقه درفکندم
تا خود پس ازین چه رنگم آید

هر دم ز جهان عشق سنگی
بر شیشهٔ نام و ننگم آید

آن دم ز حساب عمر نبود
گر بی تو دمی درنگم آید

چون بندیشم ز هستی تو
از هستی خویش ننگم آید

چون زندگیم به توست بی تو
صحرای دو کون تنگم آید

تا مرغ تو گشت جان عطار
عالم ز حسد به جنگم آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.