۳۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۷

برق عشق از آتش و از خون جهد
چون به جان و دل رسد بیچون جهد

دل کسی دارد که در جانش ز عشق
هر زمانی برق دیگرگون جهد

کشتیم بر آب دریا هست و من
منتظر تا باد دریا چون جهد

گر نباشد باد سخت از پیش و پس
بو که این کشتیم با هامون جهد

کشتیی هرگز ازین دریای ژرف
هیچ‌کس را جست تا اکنون جهد

کی بود آخر که بادی در رسد
در خم آن طرهٔ میگون جهد

بوی زلف او به جان ما رسد
دل ز دست صد بلا بیرون جهد

خون عشقش هر شبی زان می‌خورم
تا رگم در عشق روزافزون جهد

چون رگ عشق تو دارم خون بیار
تا درآشامم که از رگ خون جهد

گر کند عطار از زلفش رسن
از میان چنبر گردون جهد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.