۳۲۰ بار خوانده شده
با لب لعلت سخن در جان رود
با سر زلف تو در ایمان رود
عقل چون شرح لب تو بشنود
پیش لعلت از بن دندان رود
هر که او سرسبزی خط تو دید
چون قلم سر بر خط فرمان رود
چون ببیند پستهٔ خط فستقیت
در خط تو با دل بریان رود
آنچه رویت را رود در نیکویی
میندانم تا فلک را آن رود
چون شود خورشید رویت آشکار
ماه زیر میغ در پنهان رود
هر که روی همچو خورشید تو دید
گر همه چرخ است سرگردان رود
هست جان عطار را شیرین از آنک
شرح آن لب بر زبان جان رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
با سر زلف تو در ایمان رود
عقل چون شرح لب تو بشنود
پیش لعلت از بن دندان رود
هر که او سرسبزی خط تو دید
چون قلم سر بر خط فرمان رود
چون ببیند پستهٔ خط فستقیت
در خط تو با دل بریان رود
آنچه رویت را رود در نیکویی
میندانم تا فلک را آن رود
چون شود خورشید رویت آشکار
ماه زیر میغ در پنهان رود
هر که روی همچو خورشید تو دید
گر همه چرخ است سرگردان رود
هست جان عطار را شیرین از آنک
شرح آن لب بر زبان جان رود
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.