۳۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۰

ز لعلت زکاتی شکر می‌ستاند
ز رویت براتی قمر می‌ستاند

به یک لحظه چشمت ز عشاق صد جان
به یک غمزهٔ حیله‌گر می‌ستاند

سزد گر ز رشک نظر خون شود دل
که داد از جمالت نظر می‌ستاند

خطت طوطی است آب حیوانش در بر
کزان آب حیوان شکر می‌ستاند

زهی ترکتازی که لوح چو سیمت
خطی سبزم آورد و زرمی‌ستاند

مرا نیست زر چون دهم زر ولیکن
دهم در عوض جان اگر می‌ستاند

مرا گفت جان را خطر نیست زر ده
که چشمم زر بی‌خطر می‌ستاند

اگرچه لبت خشک و چشمت تر آمد
مخور غم که زر خشک و تر می‌ستاند

عیار از رخ زرد عطار دارد
زری کان بت سیم‌بر می‌ستاند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.