۳۰۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۶

عشقت ایمان و جان به ما بخشد
لیک بی‌علتی عطا بخشد

نیست علت که ملک صد سلطان
در زمانی به یک گدا بخشد

گر همه طاعتی به جای آری
هر یکی را صدت جزا بخشد

لیک گنجی که قسم عشاق است
عشق بی چون و بی چرا بخشد

نیست کس را خبر که پرتو عشق
به کجا آید و کجا بخشد

ذره‌ای گر ز پرده در تابد
شرق تا غرب کیمیا بخشد

گر بقا بیندت فنا کندت
ور فنا بایدت بقا بخشد

هر نفس صد هزار خاک شوند
تا چنین دولتی کرا بخشد

چون ببازی تو جمله تو بر تو
گر تو بی تو شوی تو را بخشد

گر تو را چشم راه بین است بران
راه چشم تو را ضیا بخشد

وگرت چشم تیرگی دارد
راهت از گرد توتیا بخشد

همچو نی شو تهی ز دعوی و لاف
تا دمت روح را صفا بخشد

گر بسوزی ز شعله نور دهد
ور بسازی بسی نوا بخشد

گر درین ره فرید کشته شود
اولین گام خونبها بخشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.