۲۷۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۵

حدیث فقر را محرم نباشد
وگر باشد مگر زآدم نباشد

طبایع را نباشد آنچنان خوی
که هرگز رخش چون رستم نباشد

سخن می‌رفت دوش از لوح محفوظ
نگه کردم چو جام جم نباشد

هرآنکس کو ازین یک جرعه نوشید
مر او را کعبه و زمزم نباشد

سلیمان‌وار می‌شو منطق‌الطیر
روا گر تخت ور خاتم نباشد

پس اکنون کیست محرم در ره فقر
دلی کو را نشاط و غم نباشد

مجرد باش دایم چونکه عطار
سوار فقر را پرچم نباشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.