۳۵۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۵

ای به خود زنده مرده باید شد
چون بزرگان به خرده باید شد

پیش از آن کت به قهر جان خواهند
جان به جانان سپرده باید شد

تا نمیری به گرد او نرسی
پیش معشوق مرده باید شد

نخرد نقشت او نه نیک و نه بد
همه دیوان سترده باید شد

مشمر گام گام همچو زنان
منزل ناشمرده باید شد

زود شو محو تا تمام شوی
که تو را رنج برده باید شد

ره به آهستگی چو شمع برو
زانکه این ره سپرده باید شد

همچو عطار اگر نخواهی ماند
نرد کونین برده باید شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.