۴۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۹

اسرار تو در زبان نمی‌گنجد
واوصاف تو در بیان نمی‌گنجد

اسرار صفات جوهر عشقت
می‌دانم و در زبان نمی‌گنجد

خاموشی به که وصف عشق تو
اندر خبر و نشان نمی‌گنجد

آنجا که تویی و جان دل مسکین
مویی شد و در میان نمی‌گنجد

از عالم عشق تو سر مویی
در شش جهت مکان نمی‌گنجد

یک شمه ز روح بارگاه تو
اندر سه صف زمان نمی‌گنجد

یک دانه ز دام عالم عشقت
در حوصله جای جان نمی‌گنجد

چون آه برآورم ز عشق تو
کان آه درین دهان نمی‌گنجد

رفتم ز جهان برون در اندوهت
کاندوه تو در جهان نمی‌گنجد

آن دم که ز تو بر آسمان بردم
در قبهٔ آسمان نمی‌گنجد

عطار چو در یقین خود گم شد
در پیشگه عیان نمی‌گنجد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.