۳۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۶

حدیث عشق در دفتر نگنجد
حساب عشق در محشر نگنجد

عجب می‌آیدم کین آتش عشق
چه سودایی است کاندر سرنگنجد

برو مجمر بسوز ار عود خواهی
که عود عشق در مجمر نگنجد

درین ره پاک دامن بایدت بود
که اینجا دامن تر درنگنجد

هر آن دل کاتش عشقش برافروخت
چنپان گردد که اندر برنگنجد

دلی کز دست شد زاندیشهٔ عشق
درو اندیشهٔ دیگر نگنجد

برون نه پای جان از پیکر خاک
که جان پاک در پیکر نگنجد

شرابی کان شراب عاشقان است
ندارد جام و در ساغر نگنجد

چو جانان و چو جان با هم نشینند
سر مویی میانشان درنگنجد

رهی کان راه عطار است امروز
در آن ره جز دلی رهبر نگنجد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.