۳۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۴

ای آفتاب سرکش یک ذره خاک پایت
آب حیات رشحی از جام جانفزایت

هم خواجه تاش گردون دل بر وفا غلامت
هم پادشاه گیتی جان بر میان گدایت

هم چرخ خرقه‌پوشی در خانقاه عشقت
هم جبرئیل مرغی در دام دل ربایت

در سر گرفته عالم اندیشهٔ وصالت
در چشم کرده کوثر خاک در سرایت

کوثر که آب حیوان یک شبنم است از وی
دربسته تا به جان دل در لعل دلگشایت

سری که هر دو عالم یک ذره می‌نیابند
جاوید کف گرفته جام جهان نمایت

نوباوهٔ جمالت ماه نو است و هر مه
بنهد کله ز خجلت در دامن قبایت

تو ابرش نکویی می‌تازی و مه و مهر
چون سایه در رکابت چون ذره در هوایت

تا بوی مشک زلفت پر مشک کرد جانم
عطار مشک ریزم از زلف مشک سایت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.