۲۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۸

تا دل من راه جانان بازیافت
گوهری در پردهٔ جان بازیافت

دل که ره می‌جست در وادی عشق
خویش را گم کرد ره زان بازیافت

هر که از دشورای هستی برست
آنچه مقصود است آسان بازیافت

یک شبی درتاخت دل مست و خراب
راه آن زلف پریشان بازیافت

چون به تاریکی زلفش راه برد
زنده گشت و آب حیوان بازیافت

آفتاب هر دو عالم آشکار
زیر زلف دوست پنهان بازیافت

آنچه خلق از دامن آفاق جست
او نهان سر در گریبان بازیافت

می‌ندانم تا ز جان برخورد نیز
آنکه روی و زلف جانان بازیافت

هر که زلفش دید کافر شد به حکم
وانکه درویش دید ایمان بازیافت

طالب درد است عطار این زمان
کز میان درد درمان بازیافت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.