۴۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۸

دل بگسل از جهان که جهان پایدار نیست
واثق مشو به او که به عهد استوار نیست

در طبع روزگار وفا و کرم مجوی
کین هر دو مدتی است که در روزگار نیست

رو یار خویش باش و مجو یاری از کسی
کاندر دیار خویش بدیدیم یار نیست

نومید شو ز هر که توانی و هرچه هست
کامیدهای باطل ما را شمار نیست

عطاروار از همه عالم طمع ببر
کاندر زمانه بهتر ازین هیچ کار نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.