۳۵۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۹

آن دهان نیست که تنگ شکر است
وان میان نیست که مویی دگر است

زان تنم شد چو میانت باریک
کز دهان تو دلم تنگ‌تر است

به دهان و به میانت ماند
چشم سوزن که به دو رشته در است

هر که مویی ز میان و ز دهانت
خبری باز دهد بی‌خبر است

از میان تو سخن چون مویی است
وز دهان تو سخن چون شکر است

نه کمر را ز میانت وطنی است
نه سخن را ز دهانت گذر است

میم دیدی که به جای دهن است
موی دیدی که میان کمر است

چه میان چون الفی معدوم است
چه دهان چون صدفی پر گوهر است

چون میان تو سخن گفت فرید
چون دهان تو از آن نامور است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.