۳۶۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۸

لعلت از شهد و شکر نیکوتر است
رویت از شمس و قمر نیکوتر است

خادم زلف تو عنبر لایق است
هندوی رویت بصر نیکوتر است

حلقه‌های زلف سرگردانت را
سر ز پا و پا ز سر نیکوتر است

از مفرح‌ها دل بیمار را
از لب تو گلشکر نیکوتر است

بوسه‌ای را می‌دهم جانی به تو
کار با تو سر به سر نیکوتر است

رستهٔ دندانت در بازار حسن
استخوانی از گهر نیکوتر است

هیچ بازاری چنان رسته ندید
زانکه هریک زان دگر نیکوتر است

عارضت کازرده گردد از نظر
هر زمانی در نظر نیکوتر است

چون کسی را بر میانت دست نیست
دست با تو در کمر نیکوتر است

چون لب لعلت نمک دارد بسی
گر خورم چیزی جگر نیکوتر است

کار رویم تا به تو رو کرده‌ام
دور از رویت ز زر نیکوتر است

گر دل عطار شد زیر و زبر
دل ز تو زیر و زبر نیکوتر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.