۳۴۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۹

مرا در عشق او کاری فتادست
که هر مویی به تیماری فتادست

اگر گویم که می‌داند که در عشق
چگونه مشکلم کاری فتادست

مرا گوید اگر دانی وگرنه
چنین در عشق بسیاری فتادست

اگر گویم همه غمها به یک بار
نصیب جان غمخواری فتادست

مرا گوید مرا زین هیچ غم نیست
همه غمها تو را آری فتادست

چو خونم می‌بریزی زود بشتاب
که الحق تیز بازاری فتادست

مرا چون خون بریزی زود بفروش
که بس نیکم خریداری فتادست

مرا جانا ز عشقت بود صد بار
به سرباری کنون باری فتادست

دل مستم چو مرغ نیم بسمل
به دام چون تو دلداری فتادست

از آن دل دست باید شست دایم
که در دست چو تو یاری فتادست

کجا یابد گل وصل تو عطار
که هر دم در رهش خاری فتادست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.