۴۹۱ بار خوانده شده

سفر اشک

اشک طرف دیده را گردید و رفت
اوفتاد آهسته و غلتید و رفت

بر سپهر تیرهٔ هستی دمی
چون ستاره روشنی بخشید و رفت

گر چه دریای وجودش جای بود
عاقبت یکقطره خون نوشید و رفت

گشت اندر چشمهٔ خون ناپدید
قیمت هر قطره را سنجید و رفت

من چو از جور فلک بگریستم
بر من و بر گریه‌ام خندید و رفت

رنجشی ما را نبود اندر میان
کس نمیداند چرا رنجید و رفت

تا دل از اندوه، گرد آلود گشت
دامن پاکیزه را بر چید و رفت

موج و سیل و فتنه و آشوب خاست
بحر، طوفانی شد و ترسید و رفت

همچو شبنم، در گلستان وجود
بر گل رخساره‌ای تابید و رفت

مدتی در خانهٔ دل کرد جای
مخزن اسرار جان را دید و رفت

رمزهای زندگانی را نوشت
دفتر و طومار خود پیچید و رفت

شد چو از پیچ و خم ره، با خبر
مقصد تحقیق را پرسید و رفت

جلوه و رونق گرفت از قلب و چشم
میوه‌ای از هر درختی چید و رفت

عقل دوراندیش، با دل هر چه گفت
گوش داد و جمله را بشنید و رفت

تلخی و شیرینی هستی چشید
از حوادث با خبر گردید و رفت

قاصد معشوق بود از کوی عشق
چهرهٔ عشاق را بوسید و رفت

اوفتاد اندر ترازوی قضا
کاش میگفتند چند ارزید و رفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:سعی و عمل
گوهر بعدی:سیه روی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.