۶۰۵ بار خوانده شده

غزل ۱۷

چون عیش گدایان به جهان سلطنتی نیست
مجموعتر از ملک رضا مملکتی نیست

گر منزلتی هست کسی را مگر آنست
کاندر نظر هیچکسش منزلتی نیست

هرکس صفتی دارد و رنگی و نشانی
تو ترک صفت کن که ازین به صفتی نیست

پوشیده کسی بینی فردای قیامت
کامروز برهنست و برو عاریتی نیست

آنکس که درو معرفتی هست کدامست؟
آنست که با هیچکسش معرفتی نیست

سنگی و گیاهی که در آن خاصیتی هست
از آدمیی به که درو منفعتی نیست

درویش تو در مصلحت خویش ندانی
خوش باش اگرت نیست که بی‌مصلحتی نیست

آن دوست نباشد که شکایت کند از دوست
بر خون که دلارام بریزد دیتی نیست

راه ادب اینست که سعدی به تو آموخت
گر گوش بداری به ازین تربیتی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۶
گوهر بعدی:غزل ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.