۱۲۹۵ بار خوانده شده

گفتار اندر غنیمت شمردن جوانی پیش از پیری

جوانا ره طاعت امروز گیر
که فردا جوانی نیاید ز پیر

فراغ دلت هست و نیروی تن
چو میدان فراخ است گویی بزن

من این روز را قدر نشناختم
بدانستم اکنون که در باختم

قضا روزگاری ز من در ربود
که هر روزی از وی شبی قدر بود

چه کوشش کند پیر خر زیر بار؟
تو می‌رو که بر باد پایی سوار

شکسته قدح ور ببندند چست
نیاورد خواهد بهای درست

کنون کاوفتادت به غفلت ز دست
طریقی ندارد مگر باز بست

که گفتت به جیحون درانداز تن؟
چو افتاد، هم دست و پایی بزن

به غفلت بدادی ز دست آب پاک
چه چاره کنون جز تیمم به خاک؟

چو از چاپکان در دویدن گرو
نبردی، هم افتان و خیزان برو

گر آن باد پایان برفتند تیز
تو بی دست و پای از نشستن بخیز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت
گوهر بعدی:حکایت در معنی ادراک پیش از فوت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.