۳۹۲ بار خوانده شده

گفتار اندر غیبت و خللهایی که از وی صادر شود

بد اندر حق مردم نیک و بد
مگوی ای جوانمرد صاحبت خرد

که بد مرد را خصم خود می‌کنی
وگر نیکمردست بد می‌کنی

تو را هر که گوید فلان کس بدست
چنان دان که در پوستین خودست

که فعل فلان را بباید بیان
وز این فعل بد می‌برآید عیان

به بد گفتن خلق چون دم زدی
اگر راست گویی سخن هم بدی

زبان کرد شخصی به غیبت دراز
بدو گفت داننده‌ای سرفراز

که یاد کسان پیش من بد مکن
مرا بدگمان در حق خود مکن

گرفتم ز تمکین او کم ببود
نخواهد به جاه تو اندر فزود

کسی گفت و پنداشتم طیبت است
که دزدی بسامان تر از غیبت است

بدو گفتم ای یار آشفته هوش
شگفت آمد این داستانم به گوش

به ناراستی در چه بینی بهی
که بر غیبتش مرتبت می‌نهی؟

بلی گفت دزدان تهور کنند
به بازوی مردی شکم پر کنند

ز غیبت چه می‌خواهد آن ساده مرد
که دیوان سیه کرد و چیزی نخورد!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت در خاصیت پرده پوشی و سلامت خاموشی
گوهر بعدی:حکایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.