۴۵۲ بار خوانده شده

حکایت

شنیدم که در بزم ترکان مست
مریدی دف و چنگ مطرب شکست

چو چنگش کشیدند حالی به موی
غلامان و چون دف زدندش به روی

شب از درد چوگان و سیلی نخفت
دگر روز پیرش به تعلیم گفت

نخواهی که باشی چو دف روی ریش
چو چنگ، ای برادر، سر انداز پیش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت عضد و مرغان خوش آواز
گوهر بعدی:حکایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.