۱۴۷۸ بار خوانده شده

در محبت روحانی

چو عشقی که بنیاد آن بر هواست
چنین فتنه‌انگیز و فرمانرواست

عجب داری از سالکان طریق
که باشند در بحر معنی غریق؟

به سودای جانان ز جان مشتغل
به ذکر حبیب از جهان مشتغل

به یاد حق از خلق بگریخته
چنان مست ساقی که می ریخته

نشاید به دارو دوا کردشان
که کس مطلع نیست بر دردشان

الست از ازل همچنانشان به گوش
به فریاد قالوا بلی در خروش

گروهی عمل دار عزلت نشین
قدمهای خاکی، دم آتشین

به یک نعره کوهی ز جا برکنند
به یک ناله شهری به هم بر زنند

چو بادند پنهان و چالاک پوی
چو سنگند خاموش و تسبیح گوی

سحرها بگریند چندان که آب
فرو شوید از دیده‌شان کحل خواب

فرس کشته از بس که شب رانده‌اند
سحر گه خروشان که وامانده‌اند

شب و روز در بحر سودا و سوز
ندانند ز آشفتگی شب ز روز

چنان فتنه بر حسن صورت نگار
که با حسن صورت ندارند کار

ندادند صاحبدلان دل به پوست
وگر ابلهی داد بی مغز کوست

می صرف وحدت کسی نوش کرد
که دنیا و عقبی فراموش کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:تقریر عشق مجازی و قوت آن
گوهر بعدی:حکایت در معنی تحمل محب صادق
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.