امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
در عشق تو ای صنم مرا رای نماند ناصرخسرو : سفرنامه
بخش ۷۹ - نزدیک من بدویان با اهل لحسا نزدیک باشند به بیدینی
و به لحسا چندان خرما باشد که ستوران را به خرما فربه کنند که وقت باشد که زیادت از هزار من به یک دینار بدهند، و چون از لحسا سوی شمال روند به هفت فرسنگی ناحیتی است که آن را قطیف میگویند و آن نیز شهری بزرگ است و نخیل بسیار دارد، وامیری عرب به در لحسا رفته بود و یک سال آن جا نشسته و از آن چهار باره که دارد یکی ستده و خیلی غارت کرد و چیزی به دست نداشته بود با ایشان و چون مرا بدید از روی نجوم پرسید که آیا من میخواهم که لحسا بگیرم توانم یا نه که ایشان بی دینند. من هرچه مصلحت بود میگفتم و نزدیک من هم بدویان با اهل لحسا نزدیک باشند به بی دینی که آن جا کس باشد که به یک سال آب بر دست نزند و این معنی که تقریر کردم از سر بصیرت گفتم نه چیزی از اراجیف که من نه ماه در میان ایشان بودم به یک دفعه نه به تفاریق و شیر که نمی توانستم خورد و از هرکجا آب خواستمی که بخوردم شیر بر من عرض کردندی و چون نستدمی و آب خواستمی گفتندی هرکجا آب بینی آب طلب کنی که آن کس را باشد که آب باشد وایشان همه عمر هرگز گرمابه ندیده بودند و نه آب روان. صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۵۵
کجا دیوانه را دل از ملامت تنگ می گردد؟ امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۹
خصمیکه بر او فسوس کرد اختر او امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۵
هر شاه که داشت دولت و بخت جوان امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۴
ای شاه جهان دو گوشهٔ روی زمین امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۵
ای سیمبر از عشق تو در رشته شدم امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۸
گرچه دل و سینه کان گوهر دارم حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۵
اگر ز بخت مساعد شود که روی تو بینم ناصرخسرو : سفرنامه
بخش ۷۸ - حدود لحسا
و چون از لحسا به جانب مشرق روند هفت فرسنگی دریاست. اگر در دریا بروند بحرین باشد و آن جزیره ای است پانزده فرسنگ طول آن و شهری بزرگ است و نخلستان بسیار دارد و مروارید از آن دریا برآورند و هرچه غواصان برآوردندی یک نیمه سلاطین لحسا را بودی، و اگر از لحسا سوی جنوب بروند به عمان رسند و عمان بر زمین عرب است و لیکن سه جانب او بیابان و بر است که هیچ کسی آن را نتواند بریدن و ولایت عمان هشتاد فرسنگ در هشتاد فرسنگ است و گرمسیر باشد و آن جا جوز هندی که نارگیل گویند روید، و اگر از عمان به دریا روی فرا مشرق روند به بارگاه کیش و مکران رسند و اگر سوی جنوب روند به عدن رسند، و اگر جانب دیگر به فارس رسند. امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۰
شاها در فتح بر تو بگشاد خدای خاقانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۹۵
یارب لیل مظلم قد قلت یارب ارحم عطار نیشابوری : بخش دوم
(۱۰) حکایت ابوالفضل حسن و کلمات او در وقت نزع
چو بوالفضل حسن در نزع افتاد مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۱۸
از درد چو جان تو به فریاد آید امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۵
ای باخته عشق در جهان با دگری آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۱
جویم هر روز شب، که کاهد این سوز امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۳
از بهر جمال چهرهٔ همچو پری باباطاهر عریان همدانی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۱۶۱
گلستان جای تو ای نازنیننم صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۴۸
ز شوخی ها به برق نوبهاران نسبتی دارد امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱
هرگز دل تو به هیچکس شاد مباد
شمارهٔ ۷۷
در عشق تو ای صنم مرا رای نماند ناصرخسرو : سفرنامه
بخش ۷۹ - نزدیک من بدویان با اهل لحسا نزدیک باشند به بیدینی
و به لحسا چندان خرما باشد که ستوران را به خرما فربه کنند که وقت باشد که زیادت از هزار من به یک دینار بدهند، و چون از لحسا سوی شمال روند به هفت فرسنگی ناحیتی است که آن را قطیف میگویند و آن نیز شهری بزرگ است و نخیل بسیار دارد، وامیری عرب به در لحسا رفته بود و یک سال آن جا نشسته و از آن چهار باره که دارد یکی ستده و خیلی غارت کرد و چیزی به دست نداشته بود با ایشان و چون مرا بدید از روی نجوم پرسید که آیا من میخواهم که لحسا بگیرم توانم یا نه که ایشان بی دینند. من هرچه مصلحت بود میگفتم و نزدیک من هم بدویان با اهل لحسا نزدیک باشند به بی دینی که آن جا کس باشد که به یک سال آب بر دست نزند و این معنی که تقریر کردم از سر بصیرت گفتم نه چیزی از اراجیف که من نه ماه در میان ایشان بودم به یک دفعه نه به تفاریق و شیر که نمی توانستم خورد و از هرکجا آب خواستمی که بخوردم شیر بر من عرض کردندی و چون نستدمی و آب خواستمی گفتندی هرکجا آب بینی آب طلب کنی که آن کس را باشد که آب باشد وایشان همه عمر هرگز گرمابه ندیده بودند و نه آب روان. صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۵۵
کجا دیوانه را دل از ملامت تنگ می گردد؟ امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۹
خصمیکه بر او فسوس کرد اختر او امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۵
هر شاه که داشت دولت و بخت جوان امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۴
ای شاه جهان دو گوشهٔ روی زمین امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۵
ای سیمبر از عشق تو در رشته شدم امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۸
گرچه دل و سینه کان گوهر دارم حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۵
اگر ز بخت مساعد شود که روی تو بینم ناصرخسرو : سفرنامه
بخش ۷۸ - حدود لحسا
و چون از لحسا به جانب مشرق روند هفت فرسنگی دریاست. اگر در دریا بروند بحرین باشد و آن جزیره ای است پانزده فرسنگ طول آن و شهری بزرگ است و نخلستان بسیار دارد و مروارید از آن دریا برآورند و هرچه غواصان برآوردندی یک نیمه سلاطین لحسا را بودی، و اگر از لحسا سوی جنوب بروند به عمان رسند و عمان بر زمین عرب است و لیکن سه جانب او بیابان و بر است که هیچ کسی آن را نتواند بریدن و ولایت عمان هشتاد فرسنگ در هشتاد فرسنگ است و گرمسیر باشد و آن جا جوز هندی که نارگیل گویند روید، و اگر از عمان به دریا روی فرا مشرق روند به بارگاه کیش و مکران رسند و اگر سوی جنوب روند به عدن رسند، و اگر جانب دیگر به فارس رسند. امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۰
شاها در فتح بر تو بگشاد خدای خاقانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۹۵
یارب لیل مظلم قد قلت یارب ارحم عطار نیشابوری : بخش دوم
(۱۰) حکایت ابوالفضل حسن و کلمات او در وقت نزع
چو بوالفضل حسن در نزع افتاد مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۱۸
از درد چو جان تو به فریاد آید امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۵
ای باخته عشق در جهان با دگری آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۱
جویم هر روز شب، که کاهد این سوز امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۳
از بهر جمال چهرهٔ همچو پری باباطاهر عریان همدانی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۱۶۱
گلستان جای تو ای نازنیننم صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۴۸
ز شوخی ها به برق نوبهاران نسبتی دارد امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱
هرگز دل تو به هیچکس شاد مباد