سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۱۸ - نانکش
شوخ نانکش عاشقان خویش را خواند پدر
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۲۹
چونان شده‌ام که دید نتوانندم
خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۰
برگ نسرین ترا بی خار می‌یابم هنوز
خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۵۴
آن خط شب مثال که بر خور نوشته‌اند
اقبال لاهوری : پیام مشرق
خرده (۱۴)
نقد شاعر در خور بازار نیست
ملا احمد نراقی : باب چهارم
علاج عجب به علم و دانش
اما عجب به علم: پس علاج آن این است که بدانی که علم حقیقی آن است که آدمی را به خود شناسا کند، و او را به خطر و تشویش و خاتمه امر دانا نماید، و او را از عظمت و عزت و جلال خداوندی آگاه کند و بفهمد که سزاوار بزرگی و کبریا اوست و بس، و به غیر از او هرچه هست هیچ و نابود، و کمال و صفات جلال از آن مفقود است.
صفایی جندقی : ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی
بند ۹۹
عجز است نفس ناطقه را از بیان حال
خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۷
چشم پرخواب گشودی و ببستی خوابم
خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۶۶
ای دل مکن انکار و از این کار میندیش
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۵۸
به گوش دل پنهانی بگفت رحمت کل
حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۴۷۷
خوشا روزی که تیرت، پی به جان مستمند آرد
واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۷۶
بالید از رخ تو دل پر ملال ما
خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۳
گر نگویم دوستی از دوستانت بوده‌ام
رشیدالدین میبدی : ۱۲- سورة یوسف- مکیة
۶ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «وَ قالَ الْمَلِکُ» قیل لما انقضت مدّة یوسف التی وقتها اللَّه لحبسه اتاه جبرئیل علیه السلام فبشره بملک مصر و الجمع بینه و بین ابویه و ان تکون سبب خروجه رؤیا الملک پس از آنک روزگار دراز یوسف در زندان بماند، سبب خلاص وى آن بود که ملک مصر خوابى دید، گفته‏اند که این ملک ایدر اظفیر است عزیز مصر. و قومى گفتند که ملک مصر است الریّان بن الولید که عزیز گماشته و کارگزار و خازن وى بود، «إِنِّی أَرى‏» اى رأیت فى المنام کانّى ارى، «سَبْعَ بَقَراتٍ» البقرة مؤنّثة و قیل بل البقرة کالحمامة تقع على المذکر و المؤنّث، «سِمانٍ» جمع سمینة کصبیحة و صباح و ظریفة و ظراف، «یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ» ضعاف مهازیل و العجف اشدّ الهزال و الفاعل اعجف و عجفاء و الجمع عجاف شذ عن الأقیسة. ملک گفت بخواب دیدم که از جوى خشک تهى بى آب بیرون آمدى هفت‏ گاو سیاه فربه نیکو چنانک گویى بروغن چرب کرده بودند و بوى مشک از ایشان مى‏دمید پیش تخت من آمدند و بایستادند و من در ایشان متعجب بماندم و در آن مى‏نگرم که هفت گاو دیگر سرخ رنگ لاغر ضعیف هم از آن جوى تهى بر آمدندى و این هفت گاو فربه را فرو بردندى و در ایشان از خوردن و فرو بردن آن هیچ زیادتى و افزونى پدید نیامدى و من در دیدن آن خیره فرو مانده، که ناگاه از گوشه تخت من هفت قضیب سبز بر آمدى و بر سر هر یکى خوشه‏اى سبز دانه آن رسیده و از جانب دیگر هفت قضیب زرد برآمدى بر سر هر یکى خوشه‏اى زرد خشک دانهاى آن نا، این خوشهاى زرد خشک ملتوى شدى بر آن خوشهاى سبز تا آن خوشهاى سبز همه زرد گشتى و خشک گشتى، اینست که ربّ العالمین گفت: «وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ» اى و سبع سنبلات اخر یابسات. اخر جمع اخرى و اخرى تأنیث آخر.
خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۴۴
مبرید نام عنبر بر زلف چون کمندش
فروغ فرخزاد : اسیر
اسیر
تو را می خواهم و دانم که هرگز
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۵
با خاک برابرم ز بی‌سنگی خویش
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴۵
با حرص و هوا، کی بود روزبهی؟
احمد شاملو : باغ آینه
ماهی
من فکر می‌کنم
ناصرخسرو : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۷
ای حجت بسیار سخن، دفتر پیش آر