مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۲
رویم و خانه بگیریم پهلوی دریا
سوزنی سمرقندی : قصاید
شمارهٔ ۱۶۱ - در مدح سعدالدین
همه سلامت سلطان ملک مشرق و چین
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۷۰
دیدهٔ مشتاقی از هر مو به بار آورده‌ام
سهراب سپهری : آوار آفتاب
فراتر
می تازی ، همزاد عصیان !
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۳
با عشق نشین که گوهر کان تو است
قصاب کاشانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۱
تا کی به بزم شوق غمت جا کند کسی
وحشی بافقی : غزلیات
غزل ۲۳۷
ای دل به بند دوری او جاودانه باش
وحشی بافقی : غزلیات
غزل ۴۸
ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۷۷
با همت بازباش و با کبر پلنگ
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۶۳۶
شب رسید آن شمع کو عمری درون سینه بود
فردوسی : پادشاهی یزدگرد بزه‌گر
بخش ۹
بدو گفت موبد که ای شهریار
اوحدی مراغه‌ای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۷
چه دستها، که ز دست غم تو بر سر نیست؟
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۴۵
منه بر دل زار بار جهان را
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۷۲
دوری منزلم از بسکه ندامت اثر است
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۷۸۲
جمله عالم را هویدا کرد عشق
فخرالدین عراقی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۱
چنانم از هوس لعل شکرستانی
غزالی : رکن سوم - رکن مهلکات
بخش ۳۲ - کفارت غیبت
بدان که کفارت غیبت بدان باشد که توبه کند و پشیمانی خورد تا از مظلمه حق تعالی بیرون آید. رسول (ص) می گوید، «هرکه را مظلمتی است اندر عرض یا اندر مال بحلّی باید خواست پیش از آن که روزی آید که نه عرض بود و نه مال و نه دنیا سودی دارد جز آن که حسنات وی به عوض آن همی دهند و اگر نبود سیئات وی بر وی نهند». عایشه رضی الله عنه زنی را گفت که دراز زبان است. رسول (ص) گفت، «غیبتی کردی از وی بحلّی خواه» اندر خبر است که هرکه کسی را غیبت کند باید که او را از خدای تعالی آمرزش خواهد و گروهی پنداشتند که از این خبر کفایت بود و بحلّی نباید خواست. این خطا باشد به دلیل دیگر چیزها، اما استغفار آنجا بود که وی زنده نبود. باید که استغفار کند از بهر وی. و بحلی آن باشد که به تواضع و به پشیمانی پیش شود و گوید که خطا کردم و دروغ گفتم عفو کن. اگر نکند بر وی ثنا کند و مراعات همی باید کرد تا در دل وی خوش شود و بحل کند. اگر نکند حق وی است، ولیکن این مراعات را از جمله حسنات نویسند و باشد که به عوض اندر قیامت فرا وی دهند، اما اولیتر آن بود که عفو کنند. و بعضی از سلف بوده اند که بحل نکرده اند و گفته اند که اندر دیوان ما هیچ حسنت به از این نیست، ولیکن درست آن است که عفو کردن حسنتی است فاضلتر از آن.
نظامی گنجوی : خسرو و شیرین
بخش ۱۱۴ - نتیجه افسانه خسرو و شیرین
تو کز عبرت بدین افسانه مانی
کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۷۱۱
چرا رنجید یار از من گناه خود نمی دانم
حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۲۳۱
بر جمال دوست ما را وجد و حالی دیگرست