۴۶۰ بار خوانده شده

هوم یشت

خشنودی هوم افزاینده اشه را.
*
1
هوم زرین برزمند را می¬ستاییم.
هوم، نوشیدنی گیتی افزای را می¬ستاییم.
هوم دور دارنده مرگ را می¬ستاییم.
.............................................................................................................................................................................
2
هوم زرین برزمند را می¬ستاییم.
هوم نوشیدنی گیتی افزای را می¬ستاییم.
هوم دور دارنده مرگ را می¬ستاییم.
همه هومها را می¬ستاییم.
اینک پاداش و فروشی زرتش سپیتمان اشون را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»
«یثه اهو ویریو....»
هوم افزاینده اشه را درود می فرستم.
«اشم و هو....»
«اهمایی رئشچه.....»

21
ونند یشت

خشنودی «ونند»، ستاره مزدا آفریده را.
*
1
ونند، ستاره مزدا آفریده اشون، رد اشه را می¬ستاییم.
ونند درمان بخش و سزاوار بلند آوازگی را می¬ستاییم؛ پایداری در برابر «خرفستران» راندنی زشت – [آفریدگان] اهریمنی – را که یکسره باید راند[شان].
2
ونند، ستاره مزدا آفرید را درود می فرستم.
«اشم وهو....»
«اهمایی رئشچه.....»

«هادخت نسک»
(پیوست یشتها)

................................................................................................................................................................................
*
فرگرد دوم
1
زرتشت از اهوره مزدا پرسید:
ای اهوره مزدا ! ای سپندترین مینو! ای دادار جهان استومند! این اشون!
هنگامی که که اشونی از جهان درگذرد، روانش در نخستین شب، در کجا آرام گیرد؟
2
آنگاه اهوره مزدا گفت:
[روان اشون] بر سر بالین وی جای گزیند و «اشتوداه» سرایان ، اینچنین خواستار آمرزش شود:
-«آمرزش باد بر او !
آمرزش باد بر آن کسی که اهوره مزدا به خواست خویش، اورا آمرزش فرستد!»
در این شب، روان [اشون] همچند همه زندگی این جهانی، خوشی دریابد.
3
-در دومین شب، روانش در کجا آرام گیرد؟
4
آنگاه اهورمزدا گفت:
[روان اشون] بر سر بالین وی جای گزیند و«اشتتودگاه» سرایان، اینچنین خواستار آمرزش شود:
-«آمرزش باد بر او!
آمرزش باد بر آن کسی که اهوره مزدا به خواست خویش، او را آمرزش فرستد!»
در این شب، روان [اشون] همچند همه زندگی این جهان خوشی دریابد.
5
-در سومین شب، روانش در کجا آرام گیرد؟
6
آنگاه اهوره مزدا گفت:
[روان اشون] بر سر بالین وی جا گزیند و «اشتتود گاه» سرایان، اینچنین خواستار آمرزش شود:
-«آمرزش باد بر او!
آمرزش باد بر آن کسی که اهوره مزدا به خواست خویش، اورا آمرزش فرستد!»
در این شب؛ روان [اشون] همچند همه زندگی این جهانی، خنشی دریابد.
7
پس از سپری شدن شب سوم، سپیده دمان روان اشون مرد را چنین می نماید که خود را در میان گیاهان و بوهای خوش می یابد و او را پنین می نماید که باد خوش بویی از سرزمینهای نیمروزی به سوی وی می وزد؛ [بادی] خوش بوی تر از همه دیگر بادها.
8
اشون مرد را چنین می نماید که این باد خوش بوی را به بینی خویش دریافه است.[آنگاه با خود چنین گوید:]
-این باد، این خوش بوی ترین بادی که هرگز مانند آن را به بینی خویش دریافته است.[آنگاه با خود چنین گوید:]
-این باد، این خوش بوی ترین بادی که هرگز مانند آن را به بینی خود در نیافته بودم ، از کجا
می وزد؟
9
در وزش این باد، «دین» وی به پیکر دوشیزه ای بر او نمایان می شود:
دوشیزه ای زیبا ، درخشان ، سپید بازو ، نیرومند، خوش چهره، برزمند، با پستانهای برآمده، نیکوتن، آزاده و نژاده که پانزده ساله می نماید وپیکرش همچند همه زیباترین آفریدگان، زیباست.

10
آنگاه زوان اشون مرد، روی بدو کند و از وی بپرسد:
کیستی ای دوشیزۀ جوان ! ای خوش اندام ترین دوشیزه ای که من دیده ام؟
11
پس آنگاه «دین» وی، بدو پاسخ دهد:
ای جوانمرد نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین!
من«دین» توام.
[اشون بپرسد:]
پس کجاست آن که ترا دوست داشت برای بزرگی و نیکی وزیبایی و خوش بویی و نیروی پیروز و توانایی [تو] در چیرگی بر دشمن، آنچنان که تو در چشم من می نمایی؟
12
[دوشیزه پاسخ دهد:]
ای جوانمرد نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین!
این تویی که مرا دوست داشتی برای بزرگی و نیکی و زیبایی و خوش بویی را نیروی پیروزمند وتوانایی [من] در چیرگی بر دشمن، آنچنان که من در چشم تو می نمایم.
13
هنگامی که تو می دیدی که دیگری مردار می سوزاند و بتان را می پرسند و ستم می ورزد و درختان را می برد، می نشستی و«گاهان» می سرودی و آبهای نیک و آذر اهوره مزدا را می ستودی واشون مرد را که از نزدیک یا دور می رسید، خشنود می کردی.

14
دوست داشتنی [بودم] ، تو مرا دوست داشتنی تر کردی.
زیبا [بودم] تو مرا زیباتر کردی.
دل پسند [بودم]، تو مرا دل پسندتر کردی.
بلند پایگاه بودم ، تو مرا بلند پایگاه تر کردی.
از این پس، مردمان مرا – اهوره مزدای همیشه ستوده و پناه بخش را – می ستایند.
15
آنگاه روان اشون مرد نخستین گام را بردارد و به [پایگاه] اندیشۀ نیک در آید.
پس دومین گام را بردار و به [پایگاه] گفتار نیک در آید. سپس سومین گام را بردارد و به [پایگاه] کردار نیک در آید و سرانجام، چهارمین گام را بردارد و به «آنیران» ([سرای ]فروغ بی پایان) در آید.
16
آنگاه اشون مردی که پیش از او زندگانی را بدرود گفته است، روی بدو آورد و از وی بپرسد:
ای اشون!
چگونه زندگی را بدورد گفتی؟
ای اشون!
چگونه از خانه های پر از ستور جهان خواهش و آرزو رهایی یافتی؟
چگونه از جهان استومند به جهان مینوی رسیدی؟
چگونه از جهان پرآسیب به جهان جاودانه در آمدی؟
[این]بهروزی دیر پای، ترا چگونه می نماید؟
17
آنگاه اهورمزدا گوید:
از او – از کسی که راه پر هراس و سهمگین و تباه را پیموده و درد جدایی روان از تن را کشیده است – چیزی مپرس.
18
پس؛ اورا خوشی از روغن «زرمیه» آورند.
چنین خوشی است جوانمرد نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین را پس از مرگ.
چنین خورشی [است] اشون زن جوان بسیار نیک اندیش، بسیار نیک گفتار، بسیار نیک کردار و خوب آموختۀ فرمانبردار شوی را.
فرگرد سوم
زرتشت از اهوره مزدا چگونگی کار روان دروند را در نخستین سه شب پس از مرگ می پرسد. اهوره مزدا در پاسخ می گوید که روان وی در آن سه شب، سرگشته و پریشان برگرد پیکر او بسر می بردو این پاره از «گاهان» را می سراید:
«ای مزدا اهوره!
به کدام مرز و بوم روی آورم؟ به کجا بروم؟»
پس از سپری شدن شب سوم، سپیده دمان روان مرد دروند را چنین می نماید که در میان برف و یخ بندان است و بوهای گند و ناخوشی را در می یابد. اورا چنین می نماید. که بادی گندآگین از سرزمینهای اپاختری به سوی وی می زد.از خود می پرسد:
-«از کجاست این باد که بد بوتر از آن را هرگز به بینی خویش در نیافته ام؟»
آنگاه در وزش این باد، «دین» خودرا می بیند که به پیکر زنی پتیاره، زشت،چرکین، خمیده زانو، همچون پلیدترین خرفستران و گندیده تر از همه آفریدگان گندیده بد و روی می آورد. روان دروند از او می پرسد:
-«کیستی تو که هرگز زشت تر از ترا ندیده ام؟»
زن در پاسخ وی می گوید:
«ای زشت اندیشه زشت گفتار زشت کردار!
من کردار زشت توام.از آز و بد کرداری تست که من چنین زشت و تباه و بزه کار و رنجور و پوسیده وگندیده و درمانده و در هم شکسته ام.
هنگامی که تو می دید کسی ستایش و نیایش ایزدان را می گزارد وآب و آتش وگیاه و ایگر آفریدگان نیک را پاس می دارد، تو اهریمن ودیوان را خشنود می کردی.
هنگامی که تو میدیدی کسی به دیگران یاری می رساند و اشونان از نزدیک یا دور رسیده را چنان که باید، در پناه می گیرد و میهمان نوازی می کند، تو تنگ چشمی می کرد ودر به روی مردم
می بستی.
ناپسند بودم، تو ناپسندترم کردی.
هراس انگیز بودم، تو هراس انگیزترم کردی.
نکوهیده بودم ، تو نکوهیده ترم کردی.
من در آپاختر جای داشتم، تو با اندیشه و گفتار و کردار بد خویش، مرا بیش از پیش به سوی آپاختر راندی.
گمراه شدگان – بدان روی که چندی فرمانبردار اهریمن بودند – هماره مرا نفرین فرستند.»
*
آنگاه روان مرد دروند در نخستین گام به پایگاه اندیشۀ بد در آید. پس در دومین گام به پایگاه گفتار بد در آید.سپس در سومین گام به پایگاه کردار بد در آید وسرانجام در چهارمین گام به سرای تیرگی بی پایان (دوزخ) رسد.
آنگاه در وند مردی که پیش از او زندگانی را بدرود گفته است، از او می پرسد:
«ای دروند!
چگونه از جهان پر آسیب به جهان جاودانه در آمدی؟
این شکنجه دیر پای، ترا چگونه می نماید؟»
آنگاه اهریمن گوید:
«از کسی که راه پرهراس و سهمگین وتباه را پیموده و درد جدایی، روان از تن را کشیده است، چیزی مپرس.»
پس، اورا خورشی زهرآگین آورند؛ چه، بد اندیش بد گفتار بد کردار بد دین را جز آن خورش نشاید.
زن دروند، بسیار بدانیش بد گفتار بد کردار نا پاک بد آموخته نافرمانبردار از شوی را نیز چنین خورشی دهند.

اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:سروش یشت هادخت
گوهر بعدی:دفتر چهارم ویسپرد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.