۳۹۷ بار خوانده شده

غزل ۶۲۹

گل است آن یا سمن یا ماه یا روی
شب است آن یا شبه یا مشک یا موی

لبت دانم که یاقوت است و تن سیم
نمی‌دانم دلت سنگ است یا روی

نپندارم که در بستان فردوس
بروید چون تو سروی بر لب جوی

چه شیرین لب سخنگویی که عاجز
فرو می‌ماند از وصفت سخنگوی

به بویی الغیاث از ما برآید
که ای باد از کجا آوردی این بوی

الا ای ترک آتشروی ساقی
به آب باده عقل از من فرو شوی

چه شهرآشوبی ای دلبند خودرای
چه بزم آرایی ای گلبرگ خودروی

چو در میدان عشق افتادی ای دل
بباید بودنت سرگشته چون گوی

دلا گر عاشقی می‌سوز و می‌ساز
تنا گر طالبی می‌پرس و می‌پوی

در این ره جان بده یا ترک ما گیر
بر این در سر بنه یا غیر ما جوی

بداندیشان ملامت می‌کنندم
که تا چند احتمال یار بدخوی

محال است این که ترک دوست هرگز
بگوید سعدی ای دشمن تو می‌گوی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۶۲۸
گوهر بعدی:غزل ۶۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.