۵۴۸ بار خوانده شده

غزل ۵۰۷

گرم راحت رسانی ور گزایی
محبت بر محبت می‌فزایی

به شمشیر از تو بیگانه نگردم
که هست از دیرگه باز آشنایی

همه مرغان خلاص از بند خواهند
من از قیدت نمی‌خواهم رهایی

عقوبت هرچ از آن دشوارتر نیست
بر آنم صبر هست الا جدایی

اگر بیگانگان تشریف بخشند
هنوز از دوستان خوشتر گدایی

منم جانا و جانی بر لب از شوق
بده گر بوسه‌ای داری بهایی

کسانی عیب ما بینند و گویند
که روحانی ندانند از هوایی

جمیع پارسایان گو بدانند
که سعدی توبه کرد از پارسایی

چنان از خمر و زمر و نای و ناقوس
نمی‌ترسم که از زهد ریایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۵۰۶
گوهر بعدی:غزل ۵۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.