۴۰۹ بار خوانده شده

غزل ۵۰۰

تا کیم انتظار فرمایی
وقت نامد که روی بنمایی؟!

اگرم زنده باز خواهی دید
رنجه شو پیشتر چرا نایی

عمر کوته‌تر است از آن که تو نیز
در درازی وعده افزایی

از تو کی برخورم که در وعده
سپری گشت عهد برنایی

نرسیدیم در تو و نرسد
هیچ بیچاره را شکیبایی

به سر راهت آورم هر شب
دیده‌ای در وداع بینایی

روز من شب شود و شب روزم
چون ببندی نقاب و بگشایی

بر رخ سعدی از خیال تو دوش
زرگری بود و سیم پالایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۴۹۹
گوهر بعدی:غزل ۵۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.