۴۱۶ بار خوانده شده

غزل ۴۸۲

هر که به خویشتن رود ره نبرد به سوی او
بینش ما نیاورد طاقت حسن روی او

باغ بنفشه و سمن بوی ندارد ای صبا
غالیه‌ای بساز از آن طره مشکبوی او

هر کس از او به قدر خویش آرزویی همی‌کنند
همت ما نمی‌کند زو به جز آرزوی او

من به کمند او درم او به مراد خویشتن
گر نرود به طبع من من بروم به خوی او

دفع زبان خصم را تا نشوند مطلع
دیده به سوی دیگری دارم و دل به سوی او

دامن من به دست او روز قیامت اوفتد
عمر به نقد می‌رود در سر گفت و گوی او

سعدی اگر برآیدت پای به سنگ دم مزن
روز نخست گفتمت سر نبری ز کوی او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۴۸۱
گوهر بعدی:غزل ۴۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.