۵۲۵ بار خوانده شده

غزل ۴۰۰

وه که در عشق چنان می‌سوزم
که به یک شعله جهان می‌سوزم

شمع وش پیش رخ شاهد یار
دم به دم شعله زنان می‌سوزم

سوختم گر چه نمی‌یارم گفت
که من از عشق فلان می‌سوزم

رحمتی کن که به سر می‌گردم
شفقتی بر که به جان می‌سوزم

با تو یاران همه در ناز و نعیم
من گنه کارم از آن می‌سوزم

سعدیا ناله مکن گر نکنم
کس نداند که نهان می‌سوزم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۹۹
گوهر بعدی:غزل ۴۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.