۵۶۹ بار خوانده شده

غزل ۳۸۸

منم این بی تو که پروای تماشا دارم
کافرم گر دل باغ و سر صحرا دارم

بر گلستان گذرم بی تو و شرمم ناید
در ریاحین نگرم بی تو و یارا دارم

که نه بر ناله مرغان چمن شیفته‌ام
که نه سودای رخ لاله حمرا دارم

بر گل روی تو چون بلبل مستم واله
به رخ لاله و نسرین چه تمنا دارم

گر چه لایق نبود دست من و دامن تو
هر کجا پای نهی فرق سر آن جا دارم

گر به مسجد روم ابروی تو محراب من است
ور به آتشکده زلف تو چلیپا دارم

دلم از پختن سودای وصال تو بسوخت
تو من خام طمع بین که چه سودا دارم

عقل مسکین به چه اندیشه فرا دست کنم
دل شیدا به چه تدبیر شکیبا دارم

سر من دار که چشم از همگان در دوزم
دست من گیر که دست از دو جهان وادارم

با توام یک نفس از هشت بهشت اولیتر
من که امروز چنینم غم فردا دارم

سعدی خویشتنم خوان که به معنی ز توام
که به صورت نسب از آدم و حوا دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۸۷
گوهر بعدی:غزل ۳۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.