۵۰۵ بار خوانده شده

غزل ۳۸۷

من آن نیم که دل از مهر دوست بردارم
و گر ز کینه دشمن به جان رسد کارم

نه روی رفتنم از خاک آستانه دوست
نه احتمال نشستن نه پای رفتارم

کجا روم که دلم پای بند مهر کسیست
سفر کنید رفیقان که من گرفتارم

نه او به چشم ارادت نظر به جانب ما
نمی‌کند که من از ضعف ناپدیدارم

اگر هزار تعنت کنی و طعنه زنی
من این طریق محبت ز دست نگذارم

مرا به منظر خوبان اگر نباشد میل
درست شد به حقیقت که نقش دیوارم

در آن قضیه که با ما به صلح باشد دوست
اگر جهان همه دشمن شود چه غم دارم

به عشق روی تو اقرار می‌کند سعدی
همه جهان به درآیند گو به انکارم

کجا توانمت انکار دوستی کردن
که آب دیده گواهی دهد به اقرارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۸۶
گوهر بعدی:غزل ۳۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.