۵۲۰ بار خوانده شده

غزل ۲۵۲

نشاید که خوبان به صحرا روند
همه کس شناسند و هر جا روند

حلالست رفتن به صحرا ولیک
نه انصاف باشد که بی ما روند

نباید دل از دست مردم ربود
چو خواهند جایی که تنها روند

که بپسندد از باغبانان گل
که از بانگ بلبل به سودا روند

برآرند فریاد عشق از ختا
گر این شوخ چشمان به یغما روند

همه سروها را بباید خمید
که در پای آن سروبالا روند

بسا هوشمندا که در کوی عشق
چو من عاقل آیند و شیدا روند

بسازیم بر آسمان سلمی
اگر شاهدان بر ثریا روند

نه سعدی در این گل فرورفت و بس
که آنان که بر روی دریا روند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۵۱
گوهر بعدی:غزل ۲۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.