۴۹۳ بار خوانده شده

غزل ۲۳۶

توانگران که به جنب سرای درویشند
مروت است که هر وقت از او بیندیشند

تو ای توانگر حسن از غنای درویشان
خبر نداری اگر خسته‌اند و گر ریشند

تو را چه غم که یکی در غمت به جان آید
که دوستان تو چندان که می‌کشی بیشند

مرا به علت بیگانگی ز خویش مران
که دوستان وفادار بهتر از خویشند

غلام همت رندان و پاکبازانم
که از محبت با دوست دشمن خویشند

هرآینه لب شیرین جواب تلخ دهد
چنان که صاحب نوشند ضارب نیشند

تو عاشقان مسلم ندیده‌ای سعدی
که تیغ بر سر و سر بنده وار در پیشند

نه چون منند و تو مسکین حریص کوته دست
که ترک هر دو جهان گفته‌اند و درویشند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۳۵
گوهر بعدی:غزل ۲۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.