۶۰۹ بار خوانده شده

غزل ۲۰۴

گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد
ور گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد

گر در جهان بگردی و آفاق درنوردی
صورت بدین شگرفی در کفر و دین نباشد

لعلست یا لبانت قندست یا دهانت
تا در برت نگیرم نیکم یقین نباشد

صورت کنند زیبا بر پرنیان و دیبا
لیکن بر ابروانش سحر مبین نباشد

زنبور اگر میانش باشد بدین لطیفی
حقا که در دهانش این انگبین نباشد

گر هر که در جهان را شاید که خون بریزی
با یار مهربانت باید که کین نباشد

گر جان نازنینش در پای ریزی ای دل
در کار نازنینان جان نازنین نباشد

ور زان که دیگری را بر ما همی‌گزیند
گو برگزین که ما را بر تو گزین نباشد

عشقش حرام بادا بر یار سروبالا
تردامنی که جانش در آستین نباشد

سعدی به هیچ علت روی از تو برنپیچد
الا گرش برانی علت جز این نباشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید
Avatar نقش کاربری
فاطمه زندی

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۰۳
گوهر بعدی:غزل ۲۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.