۴۹۰ بار خوانده شده

غزل ۱۹۲

گر آن مراد شبی در کنار ما باشد
زهی سعادت و دولت که یار ما باشد

اگر هزار غم است از جهانیان بر دل
همین بس است که او غمگسار ما باشد

به کنج غاری عزلت گزینم از همه خلق
گر آن لطیف جهان یار غار ما باشد

از آن طرف نپذیرد کمال او نقصان
وزین جهت شرف روزگار ما باشد

جفای پرده درانم تفاوتی نکند
اگر عنایت او پرده دار ما باشد

مراد خاطر ما مشکل است و مشکل نیست
اگر مراد خداوندگار ما باشد

به اختیار قضای زمان بباید ساخت
که دایم آن نبود کاختیار ما باشد

وگر به دست نگارین دوست کشته شویم
میان عالمیان افتخار ما باشد

به هیچ کار نیایم گرم تو نپسندی
وگر قبول کنی کار کار ما باشد

نگارخانه چینی که وصف می‌گویند
نه ممکن است که مثل نگار ما باشد

چنین غزال که وصفش همی‌رود سعدی
گمان مبر که به تنها شکار ما باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۹۱
گوهر بعدی:غزل ۱۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.