۶۸۷ بار خوانده شده

غزل ۱۸۳

کدام چاره سگالم که با تو درگیرد
کجا روم که دل من دل از تو برگیرد

ز چشم خلق فتادم هنوز و ممکن نیست
که چشم شوخ من از عاشقی حذر گیرد

دل ضعیف مرا نیست زور بازوی آن
که پیش تیر غمت صابری سپر گیرد

چو تلخ عیشی من بشنوی به خنده درآی
که گر به خنده درآیی جهان شکر گیرد

به خسته برگذری صحتش فرازآید
به مرده درنگری زندگی ز سر گیرد

ز سوزناکی گفتار من قلم بگریست
که در نی آتش سوزنده زودتر گیرد

دو چشم مست تو شهری به غمزه‌ای ببرند
کرشمه تو جهانی به یک نظر گیرد

گر از جفای تو در کنج خانه بنشینم
خیالت از در و بامم به عنف درگیرد

مکن که روز جمالت سر آید ار سعدی
شبی به دست دعا دامن سحر گیرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۸۲
گوهر بعدی:غزل ۱۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.