۴۰۲ بار خوانده شده

غزل ۱۳۲

چو ابر زلف تو پیرامن قمر می‌گشت
ز ابر دیده کنارم به اشک تر می‌گشت

ز شور عشق تو در کام جان خسته من
جواب تلخ تو شیرینتر از شکر می‌گشت

خوی عذار تو بر خاک تیره می‌افتاد
وجود مرده از آن آب جانور می‌گشت

اگر مرا به زر و سیم دسترس بودی
ز سیم سینه تو کار من چو زر می‌گشت

دل از دریچه فکرت به نفس ناطقه داد
نشان حالت زارم که زارتر می‌گشت

ز شوق روی تو اندر سر قلم سودا
فتاد و چون من سودازده به سر می‌گشت

ز خاطرم غزلی سوزناک روی نمود
که در دماغ فراغ من این قدر می‌گشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید
Avatar نقش کاربری
سودابه مهیجی

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۳۱
گوهر بعدی:غزل ۱۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.